"تخیل" دیرک اصلی عمارت تاریخی شعراست  و درمیان سبک های شعر فارسی،شاعران  سبک شکوهمند  هندی(= اصفهانی)به این عنصرهنری توجه ویژه ای داشته اند.بازگشتی ها، اگر کار را خراب نمی کردند و به قول نیمای بزرگ، به نشخوار نپرداخته،گامی فرا می گذاشتند، دیگر آن دوره ی فترت را نداشتیم واین چنین  سبک هندی و شاعرانش در میان مردم - حتا در میان خواص -غریب و ناشناخته نمی ماند.استادان دانشگاه نیز میانه ی چندان خوبی بااین شیوه  ندارند و بیش ترینشان از درک ژرفای  هنری این سبک عاجزند و نمی توانند مرواریدی از محیط مواج آن صید کنند.این سخن به معنای آن نیست که چشم بر عیوب این مکتب شعری ببندیم و عیب ها را هم هنر به حساب آوریم.

تأثیر گذاری این شیوه بر شعر معاصر، به خصوص غزل امروزانکار ناشدنی است.(پیش از این ها،در مقاله ای  کوتاه به این مسأله پر داخته ام .) شماری از شیواترین و زیبا ترین غزل های نئوکلاسیک،فرزند خلف همین سبک اند.

عرفی شیرازی (شاعر قرن دهم) و طالب آملی (شاعر قرن یازدهم) از سرآمدان این شیوه ی شاعری اند.دو غزل ذیل  از این شاعران دانشور و خیال بند ،می تواند تا حدود قابل قبولی نمایانگر تغزل وتخیل این مکتب هنری باشد:

 

یکم:

 

گر نخل وفا بر ندهد ،چشم تری هست

تا ریشه در آب است،امید ثمری هست

 

هر چند رسد ایت یأس از در و دیوار

بر بام ودر دوست ،پریشان نظری هست

 

چندین به پریشانی آن طرّه چه نازی

در زلف تو از زلف تو آشفته تری هست

 

منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق

این نشأه مرا گر نبود با دگری هست

 

آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل

در دامنش آویز که با وی خبری هست

 

هر گز قدری غم زدلم دور نبوده است

شادی ست که او را سر وبرگ سفری هست

 

تا گفت خموشی به تو راز دل « عرفی »

دانست که در ناصیه غمّازتری هست.

 

دوم:

 

ز گریه شام و سحر،دیده چند در ماند

دعا کنید که نی شام و نی سحر ماند

 

به غارت چمنت بر بهار منت هاست

که گل به دست تو از شاخ تازه تر ماند

 

دو زلف یار به هم آن قدر نمی ماند

که روز ما و شب ما به یکدگر ماند

 

نهاده ام به جگر داغ عشق و می ترسم

جگر نماند و این داغ بر جگر ماند

 

کنید داخل اجزای نوشداروی ما

هر آن گیاه که برگش به نیشتر ماند

 

برای عزت مکتوب او به دست آرید

فرشته ای که به مرغان نامه بر ماند

 

زبس فتاده به هر گوشه پاره های دلم

فضای دهر به دکـّان شیشه گر ماند

 

زشهد خامه ی « طالب » چو لب کنم شیرین

دو هفته در دهنم طعم نیشکر ماند.

 

 

این غزل ها را از "هزار سال شعر فارسی "نقل شده،شاید دردیوان خود شاعران ابیاتی افزون بر این ها هم داشته باشند.می توانستیم غزل های بهتر از این ها هم از این شاعران برگزینیم

گزینه ای به نسبت خوب ازآثار شاعران سبک هندی را،با مقدمه و تعلیقات و تو ضیحاتی کوتاه چند سالی است که آماده کرده ام که اگر ناشرخوبی به چاپ و نشر آن دل دهد،منتشر خواهم کرد.َ

غزل امروز، بدون هیچ شک و شبهه ای وامدارمنوچهر نیستانی است .دگر گونی هایی که در صورت غزل این روزها می بینیم، در غزل او ریشه دارد.چرخش  محتوایی و مفهومی غزل نیزبه سمت و سویی نو  که  بیش تر وامدار حسین منزوی است ،وامدار نیستانی هم هست.خود حسین بارها از نیستانی با احترام خاصی یاد می کرد و کارش را می ستود...

غزل ذیل،از آثار نوجوانی های نیستانی (18 سالگی ) است .اگرچه، چهره ی غزل نوین او را در آن مشاهده نمی کنیم،اما جرقه هایی در آن به چشم می آید که خبر از آتشفشانی در راه می دهد:

 

طلوع تنبل خورشید و باز آغاز ماتم ها

و در گهواره ی گلبرگ دیدن مرگ شبنم ها

چه گلگشتی؟ که هر لاله زداغی کهنه افسرده

نشسته گردی از غم ها به رخسار سپرغم ها

چو پاییزم نشستی بی سخن در پیش و می دیدم

که یک عالم سخن داری و چشمان تو عالم ها

به فردا دل سپردن های ما طفلانه بود آری

مگر ما مردن هم را نمی دیدیم با هم !...ها؟

دمی گفتیم خوش باشیم اما در جوار ما

مصیبت آن که می مردند یک یک بی صدا، دم ها

خدا را دختران ای سیب های سرخ در معبر

در این دوزخ شما هستید و شیطان هست و آدم ها

چرا زیبا نباشد عشق  ما و جلوه نفروشد

که یک لاله است او تنها کنار کوهی از غم ها

جوابم را که گفتم کی؟ تو گفتی صبر کن! کم کم

مرا کم کم توان فرسود این هر روزه کم کم ها 

 

 ب:معرفی کتاب       

 

داستان نویسی جریان سیال ذهن

حسین بیات

 چاپ نخست : 1387

شمارگان: 2000نسخه

322صفحه ،6000تومان

شرکت انتشارات علمی و فرهنگی  

"شیوه ی جریان سیال ذهن که در اوایل قرن بیستم در داستان نویسی غرب شکل گرفت ،تحولات مهمی در فرم و ساختمان و شیوه ی روایت داستان ایجاد کرد.بهره گیری از تکنیک های روایتی چون تک گویی درونی،حدیث نفس ودیدگاه دانای کل معطوف به ذهن شخصییت ها،وانهادن زمان خطی داستان های سنتی و جابه جایی مداوم کانون روایت داستان میان لایه های ذهن و میان زمان عینی وذهنی،استفاده از ترفند های زبانی برای نزدیک کردن زبان داستان به زبان ذهن ،دشواری یافتن معناو مصداقی قطعی در داستان برخلاف داستان های سنتی،شباهت زبان داستان به شعر ناب ،تغییر جایگاه نویسنده نسبت به موقعیت سنتی خود وحتا کنار رفتن نویسنده از صحنه و مشارکت خواننده در تجربیات ذهنی شخصیت ها و فرایند آفرینش داستان ،ازمهم ترین ویژگی های داستان های جریان سیال ذهن است."

 

غزل نیستانی را شاعر عزیز و هم دیارم عباس بابایی در مورخه ی 30فروردین 1374هنگامی که با یکی دو شاعر دیگر به کنگره ای در تهران رفته بودیم، در دفترم نگاشته اند.سلامت و پایداری ارزانیشان باد....

 هادی وحیدی،http://hadivahidi.blogfa.com/