فرهنگستان زبان و ادب فارسي و معادل‌سازي براي واژه‌ها: «پورتيبل»: «دستي»؛«فَنس»: «حصار»؛

«دكور»: «آرايه»؛
«دكوريتور»: «آرايه‌گر»؛
«ايده‌آل»: «آرماني»؛
«ايده‌آليست»: «آرمان‌گرا»؛
«تست»: «آزمون»؛
«تستي»: «آزمونه‌يي»؛
«حق‌التدريس»: «آموزانه»،
«مگنت»: «آهن‌ربا»،
«اينتونيشن»: «آهنگ»؛
«دبل روم»: «اتاق دونفره»؛
«توين روم»: «اتاق دوتخته»؛
«سنديكا»: «اتحاديه»؛
«فينگر پرينت»: «اثر انگشت»؛
«وبرِيشن»: «ارتعاش»؛
«آپگرِيد»: «ارتقا دادن»؛
«كَمپ»: «اردوگاه»؛
«سِند»: «ارسال»؛
«كال‌وِيتينگ»: «انتظار مكالمه»؛
«انرژي»: «انرژي و كارمايه»؛
«موتيف»: «انگاره».

تعداد ديگري از واژه‌هاي مصوب فرهنگستان نيز اين عنوان‌ها هستند:

«ترمينال»: «پايانه»؛
«استيبل»: «پايدار»،
«سايت»: «پايگاه»؛
«بِيس»: «پايه»؛
«آبونمان»: «حق اشتراك»؛
«ديليت»: «حذف»؛
«سِنسور»: «حس‌گر»؛
«فَنس»: «حصار»؛
«سِيو»: «حفظ كردن»؛
«بولتن»: «خبرنامه»؛
«سرويس»: «خدمات»؛
«ارور»: «خطا»؛
«اف اف»: «دربازكن»؛
«فِرست كلاس»؛ «درجه يك»؛
«پورتال»: «درگاه»؛
«اينباكس»: «دريافتي»؛
«ريسيو»: «دريافت»؛
«پورتيبل»: «دستي»؛
«اَرِنج»: «آرايش».

توماس ترانسترومر شاعر سوئدی برنده جایزه نوبل ادبیات سال 2011  

جایزه نوبل ادبیات سال 2011 به توماس ترانسترومر شاعر سوئدی رسید که در ایران چندان شناخته‌شده نیست.

                                                      
  توماس ترانسترومر متولد 15 آوریل 1931 در استکهلم سوئد است. او نویسنده، شاعر و مترجم است. شعرهای او در سوئد و سراسر دنیا بسیار تاثیرگذار بوده‌اند.

ترانسترومر دوران راهنمایی را در مدرسه لاتین سودرا در استکهلم گذراند و سال 1956 در رشته روانشناسی از دانشگاه استکهلم فارغ‌التحصیل شد.

او نوشتن را از 13 سالگی شروع کرد و اولین مجموع شعرش با عنوان «17 شعر» را سال 1954 به چاپ رساند. ترجمه مجموعه اشعار او به انگلیسی سال 1997 به ترجمه روبین فالتن چاپ شد. چاپ مجدد این مجموعه شعر با نام «معمای بزرگ» سال 2006 منتشر شد.
 
ترانسترومر سال 1993 خودزندگی‌نامه کوتاهی با عنوان «خاطرات نگاه به خودم» را منتشر شد.

دیگر شاعران هم‌دوره ترانسترومر به ویژه در دهه 1970 که همه چیز سیاسی بود او را متهم به به جدا بودن از ریشه‌هایش و فقدان مسائل سیاسی در شعرها و رمان‌هایش کردند. آثار او ترکیبی از مدرنیسم و اکسپرسیونیسم/سوررئالیسم شعر قرن بیستم است.

تصاویر او از نزدگی روزمره و طبیعت واضح و ساده هستند، اما درکی معنوی از جنبه‌های مختلف هستی و ذهن بشر در خود دارند.



ترانسترومر سال 1990 سکته کرد و از همان زمان تکلمش دچار مشکل شد، اما این مسئله موجب نشد از نوشتن دست بکشد. او یکی از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات سوئد است و بسیاری سال‌ها بود او را بخت بردن نوبل ادبیات می‌دانستند و این اتفاق بالاخره امسال رخ داد و ترانسترومر بنده نوبل ادبیات 2011 شد.

این شاعر جوایز ادبی مختلفی به خانه برده است؛ جایزه بونیر شعر، جایزه پتراش از آلمان، جایزه بلمان، 1979 جایزه دونیو، جایزه پترارکا، جایزه پیشگامان ادبی، جایزه پیلوت، جایزه داوران شمال، جایزه آگوست، جایزه شعر استروگای مقدونیه و جایزه سوئدی هیئت بین‌المللی شعر برخی از این جوایز هستند.

اشعار ترانسترومر به 50 زبان دنیا (از جمله فارسی) ترجمه شده‌اند. سال 2007 این شاعر جایزه یک عمر فعالیت ادبی را از سازمان گریفین برای «تعالی شعر»هایش دریافت کرد. جایزه شعر گریفین سالانه به شاعری برجسته اعطا می‌شود.

تراسنترومر علاوه بر فعالیت ادبی به عنوان یک روانشناس ماهر نیز شناخته می‌شود و تا قبل از سکته به طبابت می‌پرداخت. او به نوجوانان زندانی، معتادان، معلولان و محکومان زندانی مشاوره می‌داد.

ترانسترومر نوازنده پیانو ماهری هم هست و از زمانی که سکته کرد باز هم به نواختن ادامه می‌دهد، منتها با یک دست.

آکادمی نوبل دلیل اهدای نوبل به ترانسترومر را «تصویر تازه‌ای از واقعیت» خواند که او «از طریق ایماژهای پرمغز و گویای اشعارش» به خواننده القا می‌کند.

شعر «نیمه زمستان» از ترانسترومر:

درخششی آبی رنگ

از تاروپود لباسم می‌گذرد.

نیمه زمستان.

نبض‌نگار یخی جلنگ‌جلنگ می‌کند.

چشمانم را می‌بندم.

جایی دنیایی خاموش می‌بینم

و دروازه‌ای

که در آن مردگان را

قاچاقی از مرز رد می‌کنند.

×خبرآنلاین

احمد عزیزی با شنیدن صدای گلریز آنقدر به وجد آمد که چشمانش را چرخاند و دستانش را باز کرد.

 

محمد‌علی گلریز خواننده انقلابی در عیادت از احمد عزیزی قطعه‌ای را برای او اجرا کرد که عزیزی به وجد آمد.

 به گزارش فارس، محمد‌علی گلریز به همراه امیرنیا مشاور معاون هنری وزیر ارشاد، میرزمانی و حجت‌الاسلام آفتابی مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمانشاه به دیدار احمد عزیزی در بیمارستان امام رضای کرمانشاه رفتند.

گلریز در این دیدار به اجرای کوتاه برای احمد عزیزی پرداخت و شعری از مویدی را برای او خواند.

همراه خود نسیم صبا می‌برد مرا / یارب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا
با بال شوق ظهر به خورشید می‌رسد/ پرواز دل به سوی خدا می‌برد مرا
گفتم که بوی عشق چرا می‌برد چرا/ مستانه گفت دل که مرا می‌برد مرا

احمد عزیزی با شنیدن صدای گلریز آنقدر به وجد آمد که چشمانش را چرخاند و دستانش را باز کرد.

مشاعره :«رها حسین‌پور معتمد»که تنها 8 سال دارد : «ز راه میکده یاران عنان بگردانید- چراکه حافظ از ای

 
برنا: چند روز قبل در صفحات اینترنتی فیلمی از مشاعره یک دختر بچه منتشر شد که در مسابقه تلویزیونی شرکت کرده بود. این دختر که نامش «رها حسین‌پور معتمد» است تنها 8 سال دارد و حدود یک سال است که شعر حفظ می کند و تسلط شگفت‌انگیزی هم به انواع قالب‌های شعری دارد.

رها که امسال کلاس دوم ابتدایی است به برنا می‌گوید: اول که می‌خواستم شعر حفظ کنم مامان و بابا خیلی تشویقم می‌کردند، بعد خودم هم علاقه‌مند شدم که شعر حفظ کنم.

در عصری که بچه‌ها تمام شخصیت‌های کارتونی از بِن تِن تا بتمن و شرک را ملکه ذهنشان کرده‌اند؛ رها معتمد پند و اندرزهای شعرای بزرگ را ملکه ذهنش کرده است. او هم سعدی را می‌شناسد و هم حافظ را، هم می‌داند که تعریف رباعی چیست و چه کسی رباعی می‌گفته و هم با دوبیتی‌های خیام آشناست...

از مسابقه ای که در آن شرکت کرده پرسیدم و اینکه آیا بچه‌هایی که در آن مسابقه بودند می‌شناخته با همان زبان کودکانه می‌گوید: نمی‌شناختم آنها را! فقط یکی‌شون 16 سالش بود.

برنا: جایزه چی گرفتی؟
رها بدون معطلی و بی‌درنگ می‌گوید:هیچی!از من خیلی خوششون اومد ولی هیچی ندادند.

رها در مدرسه هم بین دوستان و معلمانش محبوب است می‌گوید: بعضی وقت‌ها معلم‌ها می‌گویند که برای بچه‌ها شعر بخوانم من هم شعر می‌خوانم از مولانا. او می‌گوید صریح و واضح می‌گوید که دوست ندارد در آینده ادبیات بخواند می‌خواهد پزشک شود.

برنا: پس چرا شعر حفظ می‌کنی:
رها: بخاطر دل خودم. چون پر از پند و نصیحت است.
برنا:شعرهای کدام شاعر را بیشتر می‌خوانی؟
رها: همه‌اش قشنگ است پر از پند و نصیحت.
از رها می خواهم که یک بیت شعر برایم بخواند و او از مولانا می‌خواند:
«خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم – زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست...»


خانواده 4 نفره معتمد همگی به شعر علاقه دارند بطوری که رها و مادر پدرش در خانه بعضی اوقات به زبان مشاعره با هم صحبت می‌کنند و رها یاد گرفته که در موقعیت‌های مختلف شعر مرتبط با آن موقعیت را بخواند. به رها می‌گویم: فرض کن الان من یک کار اشتباهی کردم تو مرا نصیحت کن به زبان شعر...

بلافاصله می‌گوید: «ز راه میکده یاران عنان بگردانید- چراکه حافظ از این راه رفت و مفلس شد...»

بنا بر گزارش برنا در ادامه گفت‌وگو با مادر رها هم صحبت می‌شویم. وی در خصوص آمورش شعر به فرزندانش می‌گوید: همسرم علاقه زیادی به شعر دارد و بعضی اوقات با زبان شعر با ما حرف می‌زد با توجه به این زمینه تابستان سال گذشته تصمیم گرفتم همراه رها و برادرش که 16 سال دارد شعر یاد بگیریم. من روی شعرها تسلط کامل نداشتم و معلم آنها نبودم بلکه همراه آنها حرکت می‌کردم و فکر می‌کنم علت موفقیت رها هم این بود که ما با هم شعر می‌خواندیم.

رها می‌تواند در موقعیت هم شعر بگوید؛ خانم معتمد در خصوص این توانایی می‌گوید: ما در خانه یک کتاب توضیح و تفسیر شعر حافظ داریم که وقتی بچه‌ها مدرسه اند؛این کتاب را می‌خوانم و یاد می‌گیرم و بعد آن را به زبان خیلی ساده و کودکانه و در حد فهم و درک یک بچه 8 ساله به رها یاد می‌دهم.

وی می گوید:نمی‌خواهیم که رها خیلی پیچیده و حرفه‌ای معنای شعرها را یاد بگیرد چون خود او هم به این نتیجه رسیده که برای دل خودش شعر می‌خواند. خودش همیشه یک مثال می‌زند که مامان‌ها وقتی به بچه‌ها می‌گویند کاری را نکن بچه‌ها گوش نمی‌دهند و خوششان نمی‌آید ولی وقتی در شعرها این پندها را می‌خوانند هم لذت می‌برند و هم در وجودشان اثر می‌گذارد.

از خانم معتمد در خصوص جایزه مسابقه و جواب «هیچی» رها می‌پرسم با خنده می‌گوید: در آن مسابقه به رها جایزه‌ای داده نشد؛ اما رها با مسابقه مطرح شد و بعد از آن هم در دو برنامه دیگر در صدا و سیما توانست شرکت کند. بعد از آن هم یک برنامه دیگر با هماهنگی دکتر آذر شرکت کرد که یک مثنوی مولانا هدیه گرفت.

رها معتمد در خانواده‌ای بزرگ شده که پدر خانواده مدیریت خوانده و مادر رادیولوژی؛ اما تقریبا تمام متون ادبیات فارسی و کتاب شعرا در خانه‌شان پیدا می‌شود. گفت و گوی‌مان که با خانواده معتمد تمام می شود در ذهنم تمام اشعاری که از دوران کودکی و دوران تحصیل خوانده ‌م و در ذهنم مانده را مرور می‌کنم به اندازه انگشتان دست، شعر در یادم مانده...

نمی‌دانم در کشوری مثل ایران که تا حرف تمجید و تعریف می‌آید پای حافظ و سعدی را وسط می کشیم چند کودک یا نه چند نفر مثل رها، وجود دارند؛ کودکانی که بخاطر دلشان حافظ بخوانند و بخاطر دلشان شعر حفظ کنند.

غزلیات مولوی دیوان شمس :«خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم – زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست...»

 

«خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم – زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست...»

///////////////////

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست

ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست

ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم

باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست

خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم

زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست

گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا

بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست

بخت جوان یار ما دادن جان کار ما

قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست

از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت

ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست

بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست

شعشعه این خیال زان رخ چون والضحاست

در دل ما درنگر هر دم شق قمر

کز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراست

خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان

کی کند این جا مقام مرغ کز آن بحر خاست

بلک به دریا دریم جمله در او حاضریم

ور نه ز دریای دل موج پیاپی چراست

آمد موج الست کشتی قالب ببست

باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست