غزلیات مولوی دیوان شمس :«خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم – زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست...»
«خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم – زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست...»
///////////////////
|
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست |
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست | |
|
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم |
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست | |
|
خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم |
زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست | |
|
گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا |
بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست | |
|
بخت جوان یار ما دادن جان کار ما |
قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست | |
|
از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت |
ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست | |
|
بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست |
شعشعه این خیال زان رخ چون والضحاست | |
|
در دل ما درنگر هر دم شق قمر |
کز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراست | |
|
خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان |
کی کند این جا مقام مرغ کز آن بحر خاست | |
|
بلک به دریا دریم جمله در او حاضریم |
ور نه ز دریای دل موج پیاپی چراست | |
|
آمد موج الست کشتی قالب ببست |
باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست |
گفتي كه : مي بوسم تو را گفتم تمنا مي كنم