حال علیرضا قزوه در سوگ قیصر
گرچه من میشکنم در خود یکسر، قیصر!
مرگ حق است، تبسّم کن و بگذر، قیصر!
مرگ، پایان کبوتر نیست، وقتی بی بال
تا خدا پل زدهای مثل کبوتر، قیصر!
.........................................
مرگ مرگ است ولی مرگ تو مرگی دگر است
داغ ، داغ است ولی داغ برادر... قیصر!
راستی مرگ چه جوری ست؟ مرا می بینی؟
چه خبرداری از عالم دیگر، قیصر!؟
نقدهایت همه غوغا بود غوغا، "سید"!
شعرهایت همه محشر بود ، محشر، قیصر!
جامة خاک به تن کردی و یادم آمد
از شب خون، شب آتش، شب سنگر،قیصر!
شعرهای تو همه معنی قرآن بودند
«آیه»ای داری چون سورة کوثر، قیصر!
تیغ می چرخد و من سینه زنان می گریم
در دلم هلهلة حیدر حیدر، قیصر!
پیشتر از من دلتنگ گذشتی ، بگذر
ما همه می گذریم آخر از این در، قیصر!
+ نوشته شده در دوشنبه هشتم آبان ۱۳۹۱ ساعت 16:38 توسط باباجون شیرازی
|
گفتي كه : مي بوسم تو را گفتم تمنا مي كنم